اکران هاي 87 (17)- خواستگار محترم






مدير فيلمبرداري: علي اللهياري
تدوين: مستانه مهاجر
صداگذاري و ميکس: حامد رضي، شکوفا فيلم
صدابردار: محمود خرسند
موسيقي: امير توسلي
طراح چهره پردازي: ايمان اميدواري
طراح صحنه و لباس: حسين عالي نژاد
بازيگران: فرهاد آييش، گوهر خيرانديش، محمدرضا شريفي نيا، يوسف تيموري، نگين صدق گويا، محمد ابهري، سيدابراهيم بحرالعلومي، مرضيه خوش تراش، شهره افشار
تهيه کنندگان: داريوش باباييان، مهدي احمدي
92 دقيقه
برنامه ريز: تينا پاکروان. دستيار اول کارگردان: پيام حنفي. دستيار دوم کارگردان: مهسا سرمدي. عکاس: بهرنگ دزفولي زاده. دستياران فيلمبردار: رضا شيخي، محمدحسين زاده. گروه فيلمبرداري: علي اصغر فرهادي، هاشم گرامي، داود محمدي، امين اللهياري. مدير توليد: مجتبي متولي. دستيار تدوين: مانيا سيمون. گروه موسيقي: ميثم مروستي (ويولن)، رامين مظاهري (گيتار). ملودي و ترانه خداحافظ: مازيار فلاحي. خواننده: مهرداد. تنظيم: امير توسلي. ضبط موسيقي: رامين مظاهري. دستياران صحنه و لباس: بهادر حسين زاده، مهدي يگانه، سارا رنجبر. دستيار صدابردار: حامد مختاري. لابراتوار: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. مدير تدارکات: حميد پرهيز. خدمات: مصطفي مرادوند. حمل و نقل: فيروز قهرماني، حسين هدايتي، حسين زمرديان.
شروع نمايش: از يازدهم آذر
سينماهاي نمايش دهنده: قدس، آزادي، ماندانا، پرديس ملت، پرديس تماشا، پيوند، سعدي، جوان، شاهد، سپيده، عصر جديد، فلسطين، پارس، مرکزي، ميلاد، جي، موزه سينما، فرهنگسراهاي نور و بهمن

خلاصه داستان:

احمد مرادي پيرمردي 75 ساله از فرانسه به تهران مي آيد تا عشق قديمي اش را ببيند. روز بعد با پيمان که راننده ي آژانس است به ديدن آشنايان و بستگان مي رود. هوشنگ که يکي از رفقاي اوست، در پاسخ احمد که سراغ عشق قديمي اش را مي گيرد، اظهار بي اطلاعي مي کند اما با کمک دوستانش سعي مي کند نشاني از اختر بيابد و موفق مي شود. اختر در خانه ي دامادش جهانگير که فردي متعصب است زندگي مي کند. جهانگير دختر چهار ساله اي دارد که اختر او را بسيار دوست دارد. نوه ي ديگر اختر، افسانه، هم که دانشجو است با آنها زندگي مي کند. روزي احمد با پيمان به محله ي اختر مي رود و به در خانه ي او نگاه مي کند. او منتظر اختر است تا از خانه بيرون بيايد و به محض خروج او احمد به دنبالش مي رود و مي بيند که بسيار پير شده است. پيمان هم که در همان حوالي است عاشق افسانه مي شود و سعي در پيدا کردن آدرس خانه اش مي کند. روزي ديگر احمد بالاخره تصميم به صحبت با اختر مي گيرد و در بازارچه ي محله رو به روي او مي ايستد و سلام مي کند. اختر به محض اين که او را به جا مي آورد، بي هوش نقش زمين مي شود. در ملاقات بعدي احمد اظهار عشق مي کند و اختر پاسخ مي دهد که آنها ديگر پير شده اند. ضمن اينکه او در شرايطي سخت و در خانواده اي متعصب زندگي مي کند. اما در نهايت آتش زير خاکستر شعله ور و ارتباط آنها برقرار مي شود. جهانگير که مشکوک شده، پنهاني اختر را تعقيب مي کند و به رابطه ي اختر با احمد و همچنين پيمان با افسانه پي مي برد. اختر و احمد تصميم مي گيرند با هم به فرانسه بروند ولي جهانگير اجازه ي خروج از خانه را به اختر نمي دهد. احمد از اختر مي خواهد تا پنهاني ازدواج کنند و درنهايت اختر مي پذيرد. اما خبر ازدواج پنهان نمي ماند و هنگام پرواز اختر و احمد به فرانسه، جهانگير خود را به فرودگاه مي رساند.
منبع:سالنامه فيلم - ش 18